دوست ناباب...

قبلا وقتي ميشنيدم يكي ميگه " تقصير من نبود، گير دوست ناباب افتادم"! تعجب ميكردم! با خودم مي گفتم وااا!! مگه اختيارت دست خودت نبود؟! خوب به حرف دوستت گوش نميدادي!!...

 حالا الان ميفهمم بنده هاي خدا حق داشتند! امان از دست دوست ناباب! دوست ناباب حتي از فاصله هاي دور (در حد 500 كيلومتر!!!) هم ميتونه اثرات ناباب خودش رو به جا بذاره!

قضيه از اين قراره كه هر چي به اين دكتر عليزاده عزيز گفتم: "آقاي دكتر من از اينترنت و وبلاگ و اين دنياي مجازي خوشم نمياد"، فايده نداشت! هر چي گفتم "من دوست دارم آدم ها رو ببينم، بشنوم، حس كنم نه اينكه از پشت شيشه باهاشون حرف بزنم" بازم فايده نداشت!

اونقد اين دوست ناباب!!! تشويقم كرد تا حس كنجكاويم باعث شد برم سري به سايت هاي مختلف بزنم! ببينم بقيه دوستان و همكاران تو اين سايت ها چي گفتن! چي نوشتن!  راستش رفتم و ديدم دكتر چندان هم ناباب نيست! حق داشت! سايت هايي كه همكاران داروسازمون طراحي كرده بودند پر بود از آموزش و تجربه و اطلاع رساني و پويايي. خوشم اومد. ديدم ما هم ميتونم از اين فرصت استفاده كنيم، شايد بتونيم از اين طريق كمك هر چند ناچيزي به دانشجويان عزيز داروسازي و همكاراي خوبمون بكنيم.

حالا از امروز تو نوشتن مطالب اين سايت به دوست خوبم كمك ميكنم. به اميد اينكه شما دوستاي خوب، دانشجويان عزيز، همكاران محترم نوشته ها و صحبت هاي ما رو بخونيد، صداي احساسمون رو بشنويد و  با نظرات و تجربه هاي خودتون به ما اميد و انگيزه بديد.

واسه ساختن اين وبلاگ دليلي جز دوست داشتن شما دوستاي خوب نداشتيم...


از خانوم دکتر  کمال تشکررو دارم. ایشون واقعا به من لطف دارن و حضور ایشون به عنوان نویسنده در این وبلاگ برای من باعث افتخاره.

در ضمن باید خدمت همکاران عزیز عرض کنم خانوم دکتر از بهترین دانشجویان دانشکده بودن. قرار گرفتن در بین ده نفر اول کشور در امتحانات علوم پایه و داشتن ۲ مقاله ISI و ... خود دلیل این مدعاست.

منتظر مطالب خوب و آموزنده خانوم دکتر هستیم